سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر کی خونده خندیده!!!

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شهر دزد ها

شهری بود که همه ی اهالی آن دزد بودند.

 

شب‌ها پس از صرف شام، هر کس دسته کلید بزرگ و فانوسش را برمی‌داشت و از خانه بیرون می‌زد؛ برای دستبرد به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود...

ادامه مطلب


اهل تهرانم من

 اهل تهرانم 

 دهنم سرویس است

نه که پولی دارم، نه سوادی، و نه حتی ذوقی

دوستانی، همه از لاشخوران

 نه خدایی که در این دود و صدا

لای این ماشین‌ها، پای این بُرجَک‌ها

روی این داغی آسفالت، به دادم برسد

ادامه مطلب